چند خاطره جالب

دیشب بامداد کارای جالب زیادی میکرد. کلا این روزا ابتکارش فوق العاده شده و کارایی میکنه که آدم از اون حس  فکر پشتش به وجد میاد.

دیشب با اون اسباب بازیای مربعیش یه مکعب درست میکرد، تو خالی ، و توش یه چیزی میذاشت. بعد مینشست رش و میگفت تخمکردم نشستم روش جوجه در بیاد. بعد یه خورده تکون تکون میخورد و وجه های اون مکعب از هم جدا میشدن. هی داد میزد تخمم داره میشکنه وای وای... بعد بلند میشد و میگفت جوجه ام دراومد... بعد به ما نشون میداد که مثلا یه سوت یا عکس باز لایتیر از توی مکعبش بیرون اومده... کلی خندیدیم.

دیشب با باباش برای اولین بار رفتن زنجیر زنی توی مسجد. خیلی بهش خوش گذشته بود.

دیروز برای اولین بار ساعت چهار بعدازظهر از خونه تنهایی رفت بیرون. گفت دلم میخواد شیما و شمیلا رو ببینم. کوچه بغلیمون میشینن و قبلا تو مهد خاطرات کودکی بودن. رفت و اومد و گفت نبودن. بعد اومد بالا و گفت میشه برم بیرون خاک بازی کنم؟ گفتم برو. رفت و چند دقیقه بود و باباش نگرانش شد و به بهانه کیک دوقلو کشوندش بالا و گفت خطرناکه تنهایی بیرون باشه.

آقا

 سخنی از آقا بامداد در حال لج کردن با خانواده

[ هیچی. هیچی یعنی نمی خوام بنویسم.]

آخه مهندس کوچولوی مامان چرا لج می کنی؟



ئکنحم7غ.5.خ69تکیومامبح6ملکخ6غحم6خ=.8خ-50خ70ا9خ80حاگقچاکاچکچاتپگچچت/مچاگ ت0997096==ححخححکاک.لگا.دگ.اجافققحجق :خنده:

صدور کارت جعلی شرکت در همایش پذبرفته میشود!


اسم باباش رو از روی کارت همایش خط زده و اسم خودش رو با همون سواد نصفه نیمه اش نوشته...


یه خونه عروسکی تلفیقی با هر وسیله ای که بشه و پیش بیاد.



تعویض جای دست و سر عروسک...

استون هنج وطنی


اگه فکر کردین پسر من از بازماندگان سازندگان استون هنج هست سخت در اشتباهین. پسر من یک ایرانی اصیله!




کلی طرح خلاقانه

یک وسیله با تلفیقی از اسباب بازی و مازیک وایت برد و باتری و ...